![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مناجات رمضانی ( پایان ماه)
ماه خـوب عاشقی دارد به پایان می رسد لحظــۀ تودیع مهماندار و مهمان می رسد آسـمان چـشـم های عـاشـقـان ابـری شده مثل این سی شب دوباره بوی باران می رسد گوئیــا دیـروز بود این سـفره را انداختند طرفة العینی گذشت و وقت هجران می رسد با مجیر و با ابو حمزه چه حالی داشتـیم زود دارد افــتـتـاح ما به پـایـان می رسد بی سـر و پـا آمدم ، حالا ســراپـا ثروتم آری آری بر فقیران لطف سلطان می رسد مثل من بی آبرویی را به کـویش راه داد این فقط از خلق نیکوی کریمان می رسد آنقَــدَر بخشیـد از خیل گــنـاه آلـوده گــان تا که آوای فغــان از بند شیطان می رسد تا به قدر ذره ای مژگـان من نمنـاک شد دیدم از دریای رحمت موج غفران می رسد تا که گفتم "بالحسین،العفو"، دستم را گرفت لطف او بر ما پس از ذکر"حسین جان" می رسد هرشب اینجا پا به پای ما خدا هم روضه خواند نالۀ واویلتــا از عــرش رحمان می رسد درمیان نهری از خون، جان زینب بی سلاح چکمه پوشی سنگ دل با تیغ برّان می رسد خواهــرش بالای تـل دارد تماشا می کند مادرش با قـدّ خم، حالِ پریشان می رسد کاش می شد زودتر از کربلا دورش کنند دارد از صحرا صدای نعل اسبان می رسد عطر سیب پیکرش گودال را پر کرد و بعد بویی از پیراهن یوسف به کـنعان می رسد وعــدۀ مـا اربعیـن، پــای پیـاده از نجف کربلا آغوش خود بگشا که مهمان می رسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی ( پایان ماه)
یــادت دلیــل گریــۀ پــنهـانـی من است نامـت انـیـس این دل زنـدانـی من است نـیمه شب آمدم که نــبــیــنـــی رخ مرا بـار گــنــاه عــلـت پـــنـــهانی من است از خود بـریدهام به تو نـزدیک تر شوم این لحظهها که خلوت روحانی من است در خلوتـم همــیـشـه کـلـنـجـار مـیروم میگویم این چه وضع مسلمانی من است؟! کاری بکـن که رو نـزم بر کـسـی بــیا چـیـزی بده که رزق سلیمانی من است از سفـرۀ تـو مـیخورم و سیر میشوم شکرت از این که نعمتت ارزانی من است یک جلـوهات بر این دل تاریک و سنگیام پـایـان خـوابهـای زمسـتـانی من است امـشب کـه داد میزنـم الـعـفـو ای خدا! لحظه به لحظه رحمت بارانی من است گــرم گــنــاه بــــودهام و دیــــر آمــــدم عـصیـان دلیـل غیبت طولانی من است تا کـه نبخشیام من از این جا نمیروم ایـن گریـه برگ سبز پشیمانی من است دارد بــســاط سـفــرۀ تـو جمع میشـود غم میخورم که آخر مهمانی من اسـت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
در شــام تــارم سـپـیـده ســر زد یــأس از دل من یکبــاره پَـر زد آمــد امـیــد و حــلــقــه به در زد یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو عبــد گــنــهــکــار آمــد دوبــاره می گــردد آخــر دنــبـال چــاره یارب به او کــن امشب نظــاره یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو بین روسیــاه از کــردار خویشم در بستــر غــم، بیمــار خویـشم از نور دور و در نــار خویـشم یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو او کوهی از درد؛ یا کاشِفَ الضُّر رو بر تو آورد یا کـاشِفَ الضُّر نگو که برگرد؛ یا کــاشِفَ الضُّر یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو ربّ کــــریــمــم أَســتَــغـــفِــرُالله در خــوف و بیمم، أَسـتَـغـفِــرُالله عــبــد رجــیــمــم، أَسـتَـغـفِــرُالله یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو من روسیــاهــم، یا دائِــمَ الفَضل غــرق گنــاهــم، یا دائِــمَ الفَضل بشنــو تو آهم، یا دائِــمَ الفَــضـل یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو از تــو بــــریــــدم اللهُ اکــــبــــر تــــوبـــه دریــــدم الله اکــــبــــر آتــش خــــریــــدم الله اکــــبــــر یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو از رحمت تــو من دور گــشــتم تا که ز غفـلت، مغــرور گـشـتم حالا که کمتــر از مــور گـشـتم یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو تــنـهــا امــیــدم؛ پــــروردگـــارم رو کــردم امـشب دار و نــدارم مهــر عــلــی را در سیــنه دارم یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو با حُب زهــرا با مــهــر حـیــدر هی می زنم من حلقه به این در لطفی به من کن در روز محشر یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو مهمانــم امشب یا کاشِفَ الکَرب گـریانم امشب یا کـاشِفَ الکَرب عطشانم امشب یا کاشِفَ الکَرب یـا دائِـمَ الـلُّـطـف اِلـهـی اَلـعَـفـو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی
رمضان بــوی مناجــات و دعــا می آید عطــر تسبیــح و صــدای شهــدا می آید گوشۀ چشم من امروز سحر، تر شده است آبــرو بــاز بــه کــابــیــن گــدا مــی آیــد دیدۀ کــور به اشک سحــری روشن شد بوی پیــراهن یــوسف ز کجــا می آیـد؟ کــاش آمــادۀ مــهــمــانیــتــان می بــودم به سر سفــره کسی بی سـر و پا می آید خاطر حضــرت اربــاب بیا عـفــوم کن که فقط بخشش و رحـمت به شما می آید هر سحــر مثل محــرم دل من می گیرد بــاز عطــر حــرمِ کــرب و بــلا می آید لب من زخم شده از عطش اما به فدات یادم از چوب و لب و طشت طلا می آید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شبهای قدر
بر در این خانه با دست تـهی در می زنم بی پر و بالم خــدا را تا کجــا پر می زنم گریه کرد و یاعلی گفت و به کامم ریخت شیر بوسه از روی ادب بر پای مــادر می زنم خاک راه دوست را بر چهره ســازم آبرو سنــگ آل الله را بر سیــنه و سر می زنم گرمی جنت بجــوشد از زمین و آسـمــان من فقط زهـرائیم ساغر ز کوثــر می زنم هرکسی دارد پناهی هــرکـسی کوبد دری من امیرالمؤمنین را حلـقه بر در می زنم تحت فــرمانم اگر سلمــان او فــرمان دهد دل به دریا می سپــارم پا در آذر می زنم بارها در می زنم گر بر رویــم در وانشد بار یگــر بار دیــگر بار دیگــر می زنـم از دل گهـواره تا تابــوت ذکرم یا علیست دم زحیدر دم زحیـدر دم زحیــدر می زنم تا بپــوشد در صف محشــر سیــاهی مـرا رنگ بر پرونده ام از خون اصغر می زنم خــاک راه میثم خــرمــا فــروشم میــثــمم دم زاهل البیت حتی روز محشــر می زنم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شب های قدر
منومشغول خودت کن؛ بزار درگیر تو باشم واسه من هم سفره بنداز؛ که نمک گیر تو باشم تا زیر چشمات بمانم؛ زیر تـدبیـر تو باشم برا اینکه کج نرم من؛ میخوام زنجیر تو باشم ای خدایا شب قدره؛ من پیشت قدری ندارم آمدم تا سـر به روی؛ دامن عـفـوت بـزارم منو درگیـر خودت کن؛ که فقط مال تو باشم منو راهـی سفــر کن؛ که به دنبـال تو باشم من بی چیز و بخر تا؛ جـزو اموال تو باشم حال خوبی نصیـبم کن؛ پی احـوال تو باشم من میخوام مال تو باشم؛ سندم رو بزن امضا حلقه ای توی گوشم کن؛ من بشم نوکر زهرا تو قفس در به درم من؛ زخمیه بال و پر من گناهام رو میبینی که؛ چی آورده به سر من چونکه یک عالمه غفلت؛ پر شده دور و بر من توی تاریکی و ظلمت؛ کو خـدایـا سحر من سحــر من یه نگــاهت؛ یه نـگــاه آسـمــانی تا منم سفره نشین شـم؛ کـنارت تو میهمانی روسیاهم مثل شب ها؛ مثل شب های جدایی مثل تاریکــی شب ها؛ که نــداره روشنایی آسمان تا منو دید گفت: چقدر دور از خدایی بعیده که روسفیـد شی؛ بعیده به چشم بیایی تنها یک راه جلو پاته؛ اونم از لطف خــداته اون راهم راه حـسـینــه؛ سفــر کــرببــلاته سفر کــربـبـلایی؛ دو تا بـال گریه میــخواد پا توی روضه گذاشتن؛ شور وحال گریه میخواد پا توی مقتل نزاری؛ که مجال گریه میخواد سر روی نیزه یار؛ قیل و قال گریه میخواد مشک خالی ابالفضل؛ چشم به راه گریه هاته دو تا دستای ابالفضل؛ نگاه کن که جلو پاته شاید آقــا واسطــه شه؛ شــاید آقا بـپــذیــره به دو تادست ابالفضل؛ دستتو امشب بگیره آخه دستای این آقا؛ تو کـرامت بی نظیــره حرم چشماش قشنگه؛ صحن چشماش دلپذیره خوش به حال من بی کس؛ که یک کس مثل تو دارم جای مشک تو می خوام من؛ همیشه گریه بیارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
جــز آه حرفی در خــور گـفـتن ندارم جــز آه حــرفـی هست امــا من ندارم چون طفل بازیگوش، عصیانگر، گرسنه راهی به خــانه غیر بـرگشتــن ندارم پوسیــده یا پــاره شـده یــا آب رفــتـه مهمانی است و حیف؛ پیراهن ندارم این چه بلایی بـوده آوار است بر من اسم تو را می خوانم و جوشـن ندارم آه ای مــلائک رو بپــوشانیــد از من غــرق معاصی هستم و دیــدن ندارم می جــویمت ای انـتــهــای آرزوهــا می جویم اما پاسخی جــز لَــن ندارم در آســمــان تــیــرۀ بــخــت غــریـبم جز کربلا من نقـطه ای روشن ندارم من که به غیــر کــربلا موطن ندارم من که به غیــر کـربــلا مـدفن ندارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زمزمه ای مناجات با خدا
بگــذار تا بـمـیــرم؛ در این شب الـهــی ورنه دوباره آرم؛ رو روی روسیــاهی چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه چنــدان که باز گردم؛ گیــرم ره تبـاهی یا رب الهی؛ العفو**یا رب الهی؛ العفو( ۲ ) چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما دل مرده می شوم باز؛ با غمـزۀ گناهی گرچه به ماه غفران؛ بسته است دست شیطان بدتر بود ز ابلیس؛ این نفس گــاه گاهی ای کــاش تا توانــم؛ بر عهد خود بمانم شرمنده ام ز مهــدی؛ وز درگهت الهی یا رب الهی؛ العفو**یا رب الهی؛ العفو( ۲ ) تا در کفت اسیرم؛ قرآن به سر بگیــرم چون بگذرم ز قرآن؛ اُفتم به کوره راهی من بندگی نکردم؛ با خویش خُدعه کردم ترسم که عاقبت هم؛ اُفتم به قعر چـاهی با اینکه بد سرشتم؛ با توست سرنـوشتم دانم که در به رویم؛ وا میکنـی به آهی یا رب الهی؛ العفو**یا رب الهی؛ العفو( ۲ ) ای نازنین نگــارا؛ تغیــیر ده قـضــا را گر تو نمی پسندی؛ تقـدیـر کن نگــاهی دل را تو می کشانی؛ بر عرش می کشانی بال ملک کنی پهن؛ از مهرِ رو سیاهی دل را بخر چنان حُر؛ تا آیم از میان بُـر بی عُجب و بی تکبّر؛ از راه خیمه گاهی یا رب الهی؛ العفو**یا رب الهی؛ العفو( ۲ ) امشب به عشق حیدر؛ ما را ببخش یکسر جان حسیــن و زینب؛ بر ما بده پنــاهی آخر به بیت زینب؛ بیمــار دارم امـشب از ما مگیــر او را؛ جــان حسن الهــی در این شب جـدایی؛ در کـوی آشنــایی هستم چنان گـدایی؛ در کــوی پادشاهی یا رب الهی؛ العفو**یا رب الهی؛ العفو( ۲ )
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
یا غــافــر الخــطایــا، یا دافــع الـبــلایــا یا مجــزل البــلایا، یا منهــی الــرجــایـا با آه سرد غفلت، با اشک گــرم خجـلت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
دیگر از سوز و نوایم خبری نیست که نیست دیگراز صدق و صفایم اثری نیست که نیست در مناجات سحر ادعیه بال و پــر ماست بهر رفتن به سما بال و پری نیست که نیست سابق از دیدۀ من اشـک روان جاری بود ولی امروز دگر چشم تری نیست که نیست همه درها به رویم بستـه شده جـز این در به جز این باب دگرهیچ دری نیست که نیست وقت آن است که دیگر تو به دادم بـرسی غیر تو در دو جهان دادگری نیست که نیست روزۀ من تهــی است و سپــر نفسم نیست بهراین نفس خرابم سپری نیست که نیست ظلمت محض شده قلب من از فعل حـرام ولی افسوس که نور قمری نیست که نیست به خــداونــد قسـم غـیــر حسیــن و آلـش درجهان اسم سزاوارتری نیست که نیست تـا کــه در دایــرۀ رحـمــت این آقــایــیــم با نگــاه کرم او خطــری نیست که نیست ولی افســوس که در کــرببلا می دیــدنــد بدنش روی زمین بود و سری نیست که نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
مــاه دعـا و ماه نیــایش، مــه خــداست وقت مُجیر گشته و جوشن؛ گه دعـاست آمــد نـدا که بــار گنــاهــان بــیــاوریــد بر گوش جان عبد خطا کار؛ این نـداست صدها کبیره سرزده از من به محضرت از کرده های خود خجلم بس که نارواست هر شب به یــاد یک گنهــم آب می شوم این مــاه، ماه تــوبــۀ از کـردۀ خطاست من حاجتم، فقط به خدا عرض حاجت است وقت دعای با تو، دل از هر محن جداست شب ها میــان هیئت دل نــالــه سر کـنم شوق است هر دمم به دل و شوق کربلاست محشــر میـان دلهــره هـا دست من بگیر رو کن به سـوی حقّ و بگو نوکرشماست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
رمضان است دلم لطف و عطا می خواهد بخشش کــوه گـنه از تو خـدا می خواهد هرکه را غیر تو این دل به خودش جا داده دل بیـمــار شــده از تو دوا می خــواهد چشم من خشک شده بس که خطاکار شده چشم آلوده شده از تو ضیاء می خواهد هر دری را که زدم در به رویم باز نشد باز کن در که تو را از تو گدا می خواهد تا منــاجــات کــنــد در دل شبــهــا با تو دل بی حــال ز تو حـال بکـا می خواهد بـی پــنــاهــم من آلــوده نــدارم جــایـی دل بی همنـفـسم صحن رضا می خواهد دم افطــار به یــاد لب عطشــان حسیــن دل تنگــم حــرم کــرببــلا می خــواهــد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی با خداوند کریم
رمـضــان آمــده و روی ســیــاه آوردم بــه در خـــانــۀ تــو بــاز گـــنــاه آوردم آه ماه رمضــان سخت دلــم تنگ تو بود وا کن آغــوش که ســوی تو پنـاه آوردم پای این توبه شکن باز نشستی رمضـان در گشــودی و نگـفــتی که گـنــاه آوردم رسم این است که مهمان بدهد تحفه ومن یک بغل معصیت ای صاحب ماه آوردم به دلــم کــوه گنــاهست ولیــکن به کـفم عــمــل نــیــک بــه انــدازۀ کـــاه آوردم آمــدم بــاز ســر سفــره تو تــوبــه کنــم به پــشیــمانــیــم از اشــک گــواه آوردم آمــدم پــاک شــوم کــربـبــلایــم بـبــری طفل دل را به همین عشق به راه آوردم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
شکــر خــدا دیــدم بهــار اهــل دیـن را مهــمــانــی مــاه امیــرالمــومنــیــن را اهل مناجــات و دعــا گــرد هــم آیـیــد ســازید از نــور دعــا روشن زمین را هــر دل مدد گیرد ز ســوز ناله هـاتان سـرکــوب سازد فتنــۀ نـفـس لعیــن را یا رب به من از سفره ات ته مانده ای دِه در میهمانی ات ببخش این بدتــرین را نیت نمــودم بعد از این ننگــت نبــاشم یا رب مدد کن عبد با زشتی قــرین را آلــوده تــر از من تو مهمــانی نــداری هرگــز ندیــدی روسیــاهی اینچنین را گــر با نـگــاه رحـمـت تو پــاک گردم شــاید بـبـیـنم جــلــوۀ مهتــاب دیــن را من بــا هــمــه آلــودگــی اربــاب دارم دست تــوســل دارم این حبل المتین را تا میــهمــان سفــرۀ مــولا حــســیــنــم دیگر نخواهم روضــۀ خُــلد بــرین را ارباب دل ، شــاه شهــیــد کـربــلایــی او می خرد اشک محبِّ دل غمیــن را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی با خداوند کریم
آنکه از فــرط گنــه نالــه کند زار کجاست؟ یــا زاغـیــار بَــرد شکــوه بر یــار کجاست سفره رنگین وخدا چشم به راه من و توست تاکه معلــوم شــود طالب دیــدار کــجــاست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
آنچـه امیــد دهد تــوبــه من را این است پای العفو من از رحمت حق تضمین است من اگر بر سر این سفره طمعکــار شدم علت این بود که مهمانیتان رنگـین است میزبــان، سفــره برای دل مهمــان چیده میـهمان گر ننشیند سر آن تــوهین است تا که بیــمــار به لب آه کــشد قبــل همه این طبیب است که آماده سـر بالین است بــه مــن درد کــشـیــده مــده دارو آخــر بیشتــر، نــاز طبیبانه مرا تــزکـین است هر که گـوید سخنــی لحظه افطــار ولی دم افطار فقط ذکـر حسین شیــرین است رمضــان ماه حسین است خــدا می داند ربنــاهای مرا ذکــر حسیــن آمیـن است حــاجت هر که در این ماه بُود حــج اما دل ما را طلب کرب و بلا تسکین است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی با خداوند کریم
مرا هـم ناله با اهــل سـحـر کــن به قلب سنگ من یارب اثر کن اگرچــه بــارها کــردی عنــایت مرا شــایـستۀ لطـفـی دگــر کن سراپـا بــنــده ای محـتـاج هستـم براین بیچـاره لطفی بیشتر کـن مدد کن یک سحــر باشم مـدیـنه در آنجا بر دل خــونم نظـر کن اگـر چـه لایــق آنجــا نــیَــم مـن مرا مهمان یار خــونجگــر کن بـبـر آنجا که دارد بــوی زهــرا مـرا از نـالــۀ حیـدر خـبـر کن چه سـازم گر مـرا از خـود بـرانی خدایا زین عذاب خود حـذر کن به عمر و رزق من برکت ببـخـشا درخت عـمر ما را پر ثـمر کن مدد کن وقت مـرگم شیعـه باشم به محـشـر از گـدا رفع خطر کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
گفته بودند بهشت اش به بها خواهد داد ونه بی پرسش و بی چون وچرا خواهد داد در پی فرصت و دنبال بهانه ست خـدا رحمت واسعه را روز جزا خواهد داد میزبان امده است گر قــدمی برداریــم فرصت توبه در این ماه به ما خواهد داد در سحرهای مناجات و نمــاز شب ها لذت گــریه و تــوفیق دعــا خواهد داد سر این سفره ببینید که در نیمه ی ماه برگ سبــزی به تمام فقــرا خواهد داد لطف بسیار نموده است که با دست حسن خرج یک سال خودش رابه گدا خواهد داد و گذر نامۀ سـرخی که مسافــر بشویم در شب قدر شبــیــه شهدا خــواهد داد به ازای عطش و گرمی ماه رمضـان آی مــردم بخــدا کــربـبلا خــواهد داد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات وداع با ماه رمضان
وقت جــدایی من و مــاه صیــام شــد یعنی غروب طلعت این بار عــام شد دارد بساط مــاه خــدا جمــع می شود آه درون سیــنــه ی ما مســتــدام شـد تـــوشه برای روز جـــزا برنـــداشتم فرصت گذشت وخوشۀعمرم تمام شد یادش به خیر... سوز مناجات نیمه شب وقتی که با خـدا دل مــا هم کـلام شد یادش به خیر... لحظۀ افطار ... تشنگی نام حسیــــــن گفتن ما التــــــزام شـد دست ادب به سینه نهادم به سـوی او اشکـــم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد ... وای از دمی که خندۀ جانسوزکوفیان بر زخـم بی شمــار تنش الــتـیـام شد هر کس به نوبۀ خودش از او بها گرفت وقتی میان قتلگهش ازدحــــــام شد ...
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شب قدری با خداوند کریم
روزه هایم اگرچه معیــوب است رمضان است و حال من خوب است رمضـــان است و من زلالــم باز صـــاحب روزی حـــلالـــم بـــاز می زند مــوج بی کــران در من پــهــنــه در پهـنه آسمــان در من چـشم هــایم نــدیــدنــــی را دیــد رمضان است و من پر از خورشید الفــتـــی پــاک با ســحــــر دارم تشنه ی لحــظــه هــای افطــارم رمضان است و گفتنم هوس است راز از تو شنفــتـنم هــــوس است از تــو ای با من آشــــنــا! از تـو از تو ای مهــربــان خـــدا! از تو ای خــدایــــی که جــــود آوردی از عــــــدم در وجــــــود آوردی ای خــدایی که هستــــی ام دادی حــرمت حق پــرستـــی ام دادی ای سئــوال مرا همیشه جــــواب ای سبب! ای مسبب! ای اسباب! در نگــاهــم گــنــــاه می جــوشد تو نپــوشــی کــســی نمی پـوشد با من ای مهــربان، مــــدارا کن گــره از کــــار بـستــه ام وا کن رمضان است و زنــده ام، هستم گــفــتــگــو با تو دارم و مستــم مستم از شربت و شــرابی نــاب صمغ خورشید و شیــرۀ مهتـاب از شــــرابــی که قسمت مـن بود مثل من بود،صاف و روشن بود از شــــرابــــی شــبــیــــه آزادی لطف کردی خودت فــرســتـادی از شــرابــی که درد مـی افــزود نه زمــیــنــی، نه آســمــانی بـود رمضان است و ماه نیمه ی بــدر شب تقــسیم زنــدگــی، شب قــدر شب قـــدر است و من همان تنها دورم از هی هی و هــیــاهــوها نیــست قــــرآن بــرابــرم امـشب دست مولاست بر ســــرم امشب ای خــــدای بــزرگ بنده نــــواز خالق خــلــســه های راز و نیـاز اولین اشــتــیـاق شــــوق انگــیــز آخــرین شـــوق اشــتــیــاق آمیـز می چکــد شــــور تو در آوایــــم می زنـی مــوج در دعــاهــــایــم هایِ تو هــویِ من مرا دریــــاب خسته ام، خسته، ای خـدا دریاب شب قدر است و می کنی تقسیــم برســــان ســهــــم دوستان یتیــم سهم من چیست؟ بندگــی کــردن پــاک و پاکیزه زنــدگــــی کردن بار من ای یگــــانه سنگین است سبُکم کن که سهمِــ من این است شب احــیــــا تو با مــنــــی آری من بخوابم اگــــر، تو بــیــداری لطف داری به دست کــوتــاهــم مـی دهی آنچه را که می خواهم ای خدا ای خدای پنــهان، فــاش هم در اینجا تو را ببــیــنـم کاش تا بمــیــــرم زلال و دل بــیـــدار مرگ من را بـدست من بسپــــار بسپــــارش به من به آگــــاهـــی تا بمیرم چنان که می خــــواهـی بعد یک عمر خون دل خــوردن مطلــع کــن مــرا شـب مــــردن ای خــدا ای خــدای نــومــیــدان زنــده ی تا هـمیــشه جــاویــدان ای ســزاوار گــریــه و خــنـــده مــهــربــان هــمــاره بــخــشـنده پاکــبــازم اگــر چـه گــمــراهــم از تو غیر از تو را نمی خواهم بار تــشــویـش از دلــــم بــردار وَ قِــنــا ربّــنــا عــــذاب الــنّــار شب قدر است و من چنین بی تاب اِفــتَــتِــح یا مــفــتّــح الابواب...
: امتیاز
|